دوشی از دل شوریده سراغی نگرفتی
برسینه غمی هشتی و داغی نگرفتی
ای چشم و چراغ شب تاریک سهیلا
افتادم و دستم به چراغی نگرفتی
پاییز دل انگیز سبکپایه گذر کرد
برکام دلم , گوشه باغی نگرفتی
روزان و شبانت همه در مشغله بگذشت
لختی ننشستی و فراغی نگرفتی
در حسرت آغوش تو خون شد دل و یکروز
در بازوی من , دامن داغی نگرفتی
گلزار سهیلا و این طرفه که یک عمر
بوییدت و اورا به دماغی نگرفتی